سکوتــــ اتاقو دارهـ میشکنهـ تیکـــ تاکـــ ساعتــــ رو دیوارـ ـ ـ

این پست ثابتمه

این وب رو ساختم تا جایی باشه برا درددلام

برا آروم شدنم...

تا حالا عاشق نشدم و نمیشم چون...

بگذریم دیگه میخوام سعی کنم یه جور دیگه زندگی کنم

وب قبلیمم دارم ولی دیگه اونجا آپ نمیکنم

اگه ممکنه نظرتونو بگین چون میخوام بدونم کسی هست که همدردم باشه

همه جوره دو3تون دارم

مرســـــــــــــــــــــــی.

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

نوشته شده در پنج شنبه 3 شهريور 1398برچسب:,ساعت 22:32 توسط سـانــاااااااز !| |

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز

برای دلم

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت:

چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است

و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

ومن تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید، دیگر

برای شما جا نداریم

از این پس به جز او

کسی را نداریم ...

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:7 توسط سـانــاااااااز !| |

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت

دریا که از اهالی این روزگارنیست

امشب ولی هوای جنون موج میزند

دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین

دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:3 توسط سـانــاااااااز !| |

میدونین عشق یعنی چی؟

یعنی عــ ـ شــ ـ ق

یعنی علاقه شدید قلبی نسبت به کسی

دلم آویخته از دار پریشانی ها

                                       یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد ؟

نوشته شده در جمعه 18 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:11 توسط سـانــاااااااز !| |

مامان بابا الهی قربونتون بشم چقد خوبین؟

آخه چرا اینقد خوبین و بی چشمداشت زندگیتونو پای ما میریزین؟

نمیگین شرمنده تون میشیم؟

نمیگین آخه چه جوری میتونیم جواب زحمتاتونو بدیم؟

یه آدم چقد میتونه خوب باشه...

الهی قربون دوتاتون بشم الهی قربون دستایی که گاه نوازشم کردن و گاه سیلی ...

مامان بابا تورو خدا هیچوقت تنهام نذارین

خدایا از همینجا ازت میخوام منو پیش مرگ مامان بابام کنی

خدایا هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـچ موقع ازم نگیرشون

خدایا کمکم کن عمر و جوونیمو به پاشون بریزم همونجوری ک اونا صد برابرشو...

از همینجا میگم عاشقتونم و از خدا میخوام هیچوقت هیچ چیزی منو از شما جدا نکنه

خدایا عمر و سلامتی منو به پدر مادرم بده

خدایا حتی یه لحظه تحمل بیماریشونو ندارم

آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

نوشته شده در دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:27 توسط سـانــاااااااز !| |

در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی

ببین اندام تنهاییم را
که در لحظه های خاکستری
در انتظار طلوع خورشید است

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

 در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود

کاش میفهمیدی عمق خواهشم را و عمق دوستت دارم بمان گفتنم را...

نوشته شده در پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:31 توسط سـانــاااااااز !| |


:قالبساز: :بهاربیست: